يکشنبه ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۳  |  Sunday, 28 April 2024

دیباچه

کد خبر: ۴۴۵۴۴
تاریخ انتشار : ۴۵ : ۱۲ - ۰۴ خرداد ۱۳۹۶
به بهانه زادروز
ریموند کلوی کارور جونیور یکی از نویسندگان مطرح قرن بیستم است که موجب تجدید حیات داستان کوتاه در دههٔ ۱۹۸۰ شده‌اند.

ریموند کلوی کارور جونیور در ۲۵ مه ۱۹۳۸ در شهری در کناره رودخانه کلمبیا به دنیا آمد.او در ایالت واشنگتن به تحصيل پرداخت و در زمان فراغت رمان‌هایی از میکی اسپیلانی یا مجلاتی چون Sports Afield و Outdoor Life مطالعه می‌کرد .وقتی که وی فقط هجده سال داشت، با ماریان بورک شانزده ساله ازدواج کردو پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان ، برای تامین هزینه گذران زندگی به مشاغل متفاوتی چون سرایداری، چوب‌ بری و فروشندگی روی آورد.

کارور پس از این که به همراه خانواده‌اش به کالیفرنیا رفت به نوشتن علاقمند شد و در دوره‌های آموزشی نوشتن خلاقانه که توسط رمان‌نویسی به نام جان گاردنر و همچنین در کلاس‌های شعر نیز که توسط دنیس اشمیتز تدریس می‌شد،شرکت کرد. گاردنر بر زندگی و پیشه کارور به عنوان یک نویسنده تأثیر عمده‌ای برجای گذاشت.کارور تحصیلاتش را در کالیفرنیا ادامه داد و مدرک کارشناسی خود را دریافت نمود. 

سال ۱۹۶۷ برای کارور نقطه تحولی محسوب می‌شود؛ در این سال اثری از او در مجموعه مشهور فولی چاپ شد، پدرش درگذشت و مقدمات چاپ اولین اثر او، "نزدیک کلامث"، در حال فراهم شدن بود. هم‌چنین در این سال بود که وی به همراه خانواده‌اش به پالوآلتو انتقال یافتند تا وی بتواند به عنوان ویراستار کتاب‌های درسی استخدام شود.

اولین کتاب شعر کارور با عنوان «نزدیک کلامَث» در سال ۱۹۶۸ توسط کلوب ادبیات انگلیسی کالج ایالتی ساکرامنتو منتشر شد.

در سال‌های دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در حالی که پیشه‌اش به عنوان نویسنده در حال اوج‌گیری بود، چند سالی در دانشگاه‌های آمریکا تدریس کرد.در سال ۱۹۸۲ از همسر اولش، ماریان، طلاق گرفت و در سال ۱۹۸۸ در شهر رنو در ایالت نوادا با زن شاعری به نام تس گالاگر که وی را در همایش نویسندگان در دالاس، تکزاس ملاقات کرده بود، ازدواج کرد. دو ماه بعد، در تاریخ دوم اوت ۱۹۸۸ وی در سن پنجاه سالگی و بدلیل سرطان ریه در شهر پورت‌آنجلس در ایالت واشنگتن درگذشت و روبروی اقیانوس به خاک سپرده شد. در همان سال، عضویت او در آکادمی آمریکایی هنر و ادبیات اعلام گردید.

پیشهٔ کارور به عنوان نویسنده به داستان‌های کوتاه و شعر اختصاص یافته بود. او خود را به‌عنوان کسی که «تمایل به ایجاز و قوّت دارد» و «به نوشتن داستان‌های کوتاه معتاد است»، معرفی کرده است. دلیلی که برای ایجاز آثار خود مطرح کرده این است که «داستان کوتاه و شعر را می‌توان در یک نشست نوشت و خواند» .این مسئله برای وی یک انتخاب ساده نبود، بلکه ملاحظاتی عملی بود تا او با در نظر داشتن آنها بتواند در کنار شغل‌های متفاوت و ناهمگون‌اش، به نوشتن نیز برسد. موضوعات و ایده‌های آثار او که عموماً بر تجربه‌های کارگری تمرکز دارند به وضوح انعکاسی از زندگی خودش هستند. سبک نوشتاراو و بُن‌مایه‌های آثارش معمولاً مانند عناصر سازنده آثار ارنست همینگوی، آنتوان چخوف و فرانتس کافکاست. هم‌چنین وی را تأثیرپذیرفته از آثار ایساک بابل، فرانک اوکانر و پریچت برشمرده‌اند. با وجود این، به ‌نظر می‌رسد بیشترین تأثیرپذیری او از جانب چخوف باشد که انگیزهٔ او برای نوشتن داستان کوتاه "پیغام" باشد. این داستان که یکی از آثار مربوط به اواخر عمر کارور است، آخرین ساعات زندگی چخوف را به تصویر می‌کشد.

در حقیقت، کمینه‌گرایی (مینی مالیسم) به عنوان یکی از ویژگی‌های بارز آثار کارور است که ویراستار وی در مجله اسکوآیر، گوردون لیش، نثر او را به این سمت هدایت می‌کرد. پیش‌تر جان گاردنر به کارور توصیه کرده بود که به جای به کار بردن بیست و پنج کلمه در یک جمله، پانزده کلمه به کار برد و بعد‌ها لیش به وی توصیه کرد که در یک جمله تنها از پنج کلمه استفاده کند. در این دوران بود که کارور اشعاری را برای جیمز دیکی، ویراستار شعر اسکوآیر در آن دوران، فرستاد.

برخی سبک وی را با عنوان واقع‌گرایی کثیف dirtyrealism نیز خوانده‌اند. این عبارت به گروهی از نویسندگان در سال‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ چون ریچارد فورد، توبیاس ولف، آن بیتی، جین آن فیلیپس اشاره دارد. کارور با فورد و ولف از نزدیک آشنا بود. این نویسندگان در آثارشان بیشتر بر اندوه و حس فقدان زندگی روزمرهٔ مردم عادی تاکید داشتند؛ زندگی روزمرهٔ طبقات متوسط و پایین جامعه یا افراد تک‌افتاده و به حاشیه‌ رانده شده‌ای که طبق ایدهٔ هنری ترو نومیدی خاموش quiet desperationرا می‌زیند.

اولین داستان وی "فصل‌های سخت" Furious Seasons ۱۹۶۰ نام داشت. این اثر به نسبت آثار بعدی او، نثری سلیس‌تر و شیواتر دارد و کتاب "وقتى از عشق حرف مى‌زنیم از چه حرف مى‌زنیم" را در ۱۹۸۱ نوشت.



کارور دهه آخر عمرش را درحالى گذراند که از ثمره سال‌ها تلاش و تقلاى ادبى بهره مى‌برد. به تدریس در جاهاى مختلف مشغول شده بود و هالیوود به آثارش توجه نشان داده بود و چندین و چند مقلد هم پیدا کرده بود. پیش از مرگش در ۱۹۸۸ در ۵۰ سالگی، نسخه تجدید نظر شده بسیارى از داستان‌هاى خود را منتشر کرد. ليش که ويراستار آثار كارور بود به انتشار داستان‌هاى ریموند کارور در كتابي با عنوان "ریموند کارور: مجموعه داستان‌ها" همت گمارد. برخي از داستان هاي اين كتاب عبارتند از: "آقاى قهوه و آقاى تعمیرکار"، "حمام" و "این همه آب، اینقدر نزدیک خانه".

لیش داستان‌هاى اولین مجموعه کارور به نام "مى‌شود لطفا ساکت بشوی؟" (۱۹۷۶) را که نامزد جایزه ملى کتاب شده بود، ویرایش کرده بود. مجموعه مزبور الگوى زمختى را براى داستان‌نویسى کارور به وجود آورد. شخصیت‌هاى داستانى او که بیشترشان اهل نورث وست زادگاه او هستند، در خانه‌هاى کوچک زندگى مى‌کنند‌ و شغلشان کارگرى در کارخانه‌هاست یا در رستوران‌ها پیشخدمت هستند ‌و با تلاش و تقلا مى‌خواهند دچار ورشکستگى و بیکارى نشوند و زیر بار مسئولیتى نروند. رویاى آنها این است که آخر هفته‌ها را دزدکى به ماهیگیرى یا شکار بروند. داستان‌هاى کارور که با لحنى سرد و بى‌احساس روایت مى‌شوند، به جزئیات معمولى زندگى مى‌پردازند، و وقتى یکى از قهرمان‌هاى او براى مدت کوتاهى از تحقیرهاى روزمره خلاص مى‌شود و چشم‌انداز گسترده‌تر زندگى را مى‌بیند، به یک سرى ادراک‌ها و بینش‌هاى ناگهانى دست مى‌یابد.

کارور می گوید: اغلب با دست می‌نویسم. با نهایت سرعت صفحات کاغذ را پر می‌کنم. بعضی وقت‌ها هم سریع یادداشتی در گوشه و کنار صفحه برای خودم می‌نویسم تا یادم باشد که در بازنگری چه تغییراتی در داستان بدهم. بعضی از صحنه‌ها را مجبورم ناقص و در بعضی موارد نانوشته رها کنم. البته همهی قسمت‌های داستان نیاز به دقت موشکافانه دارد ولی چون این دقت در نسخه اول داستان زمان زیادی می‌برد، این کار را در نسخه‌های بعدی انجام می‌دهم. در واقع نسخه اول داستان مثل کشیدن طرح کلی و بستن داربست داستان است. وقتی نوشتن با دست به پایان رسید، داستان را با ماشین تحریر تایپ می کنم و از پشت میزم بلند می‌شوم و می‌روم. داستان تایپ شده همیشه برایم ظاهر متفاوت و البته بهتری دارد. موقع تایپ کردن هم یک سری تغییرات و حذفیات در داستان انجام می‌دهم. داستان نهایی‌ام پس از سه چهار بار بازنویسی به دست می‌آید.

 ریموند بر طبق افکار و باور های خود، 10 توصیه ی حیاتی درباره‌ی نوشتن و زندگی ارائه داده بود:

- سال‌ها قبل به نکته‌ای در نامه‌ای از چخوف برخوردم که تحت تاثیرم قرار داد. آن نکته، بخشی از پیشنهاداتی بود که در جواب یکی از بی‌شمار کسانی که با او مکاتبه می‌کردند نوشته شده بود. چیزی شبیه به این: دوست من، تو مجبور نیستی در مورد انسان‌های غیرعادی بنویسی. مثلا آن‌هایی که کارهای خارق‌العاده و به یادماندنی انجام می‌دهند. (بهتر است بدانید که من آن زمان دانشجو بودم و عاشق خواندن نمایشنامه‌هایی در مورد دوک‌ها و شاهزادگان و انقراض قلمروهای پادشاهی بودم. ماجراجویی‌ها و داستان‌هایی درباره این‌که قهرمانان در راه رسیدن به جایگاه‌های والا چه داستان‌هایی از سر می‌گذرانند؛ و معمولا رمان‌هایی می‌خواندم که شخصیت‌های‌شان، قهرمانانی فراتر از زندگی واقعی بودند.) اما با خواندن چیزی که چخوف قصد داشت در آن نامه و سایر نامه‌نگاری‌های‌اش -که به همان اندازه خوب بودند- بگوید و با مطالعه‌ی داستان‌های او به آدم دیگری تبدیل شدم. آدمی بسیار متفاوت‌تر از قبل.

 

2- شما مجبورید با اشتباهاتتان کنار بیایید تا زمانی که آنها فکر شده به نظر برسند. منظورم را که می‌فهمید؟!

 

3- ما باید خیلی شرمنده‌ی خودمون باشیم که این جوری حرف می‌زنیم. مثلا وقتی داریم از عشق حرف می‌زنیم انگار واقعا می‌دونیم از چی حرف می‌زنیم!

 

4- مطمئناً شما وقتی که قصد دارید ماجراهای واقعی زندگی‌تان را به داستان برگردانید، باید حسابی به نوشتن مسلط باشید. شما باید بی‌اندازه جسور، بسیار چیره‌دست، خلاق و مشتاق برای گفتن همه چیز درباره‌ی خودتان باشید. شما زمانی چیزی را گفته‌اید و در مورد چیزهایی که می‌دانستید نوشته‌اید. ولی آیا شما چیز بهتری به غیر از گفتنِ مسائل خصوصی‌تان برای نوشتن ندارید؟! خوب، قبول می‌کنیم که شما یک نویسنده منحصر به‌فرد هستید! یکی از آن با استعدادها! ولی این خطرناک است که پشتِ سرِ هم کتاب چاپ می‌کنید، آن هم فقط درباره‌ی زندگی خودتان! خطر بزرگی که در نهایت به تلاش‌هایی بی‌فایده منتهی می‌شود این است که تعداد زیادی از این نویسندگان به جای داستان‌نویس شده، به زندگی‌نامه‌نویس‌های خیلی بدی تبدیل می‌شوند. اندکی شرحِ‌حال‌نویسی و مقدار زیادی تخیل و ابتکار بهترین چیز برای نوشتن است.

 


5- در نهایت، تنها دار و ندار ما کلمات هستند. بهتر است که آنها درست انتخاب شوند و "نقطه‌گذاری"‌های صحیحی داشته باشند تا بتوانند به بهترین حالت ممکن مفهوم خودشان را برسانند.

 

6- من همیشه در حال یاد گرفتن چیزی هستم زیرا که آموختن پایانی ندارد.

7- سریع انجام‌اش بده و سریع از دست‌اش خلاص شو! معطل نکن! ادامه بده!

 

8- من بیشتر از پنج دقیقه در هر ماه را صرف یادآوری گذشته نمی‌کنم. حقیقتاً، گذشته شبیه به یک کشور بیگانه و ناشناخته است و همه چیز در آنجا به طرز متفاوتی اداره می‌شود. اتفاق‌ها تنها در زمان حال می‌افتند.

 

9- غرغر نکنید! توضیح اضافه ندهید!

 

10- خوبیِ آگاهی زیاد چیست؟ فقط همه‌چیز را بدتر می‌کند!


تعدادی از "آثار کارور:

مجموعه ها:

۱۹۷۴ می‌شود لطفاً ساکت باشید، لطفاً ؟

۱۹۷۷ فصل‌های سخت

۱۹۸۱ وقتی از عشق حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم. به انگلیسی: What We Talk About When We Talk About Love ‏ نام این مجموعه داستان از روی یکی از داستان‌های مجموعه انتخاب شده است. نام این داستان ابتدا «مبتدی‌ها» بود که پس از ویرایش کتاب به «وقتی از عشق حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم»تغییر پیدا کرد.

۱۹۸۳ کلیسای جامع

۱۹۸۸ فیل

گردآورده‌ها:

۱۹۸۸ از کجا تلفن می‌کنم.

۱۹۹۳ راه‌های میان‌بُر:داستان‌های برگزیده.

تک داستان‌ها:

از مجوعهٔ «می‌شود لطفاً ساکت باشید، لطفاً؟»: 

هیچکس چیزی نگفت.

همسرِ دانشجو. به انگلیسی The Student's Wife

همسایه‌ها. به انگلیسی: Neighbors

دوچرخه‌ها، عضله‌ها، سیگارها. به انگلیسی: Bicycles, Muscles, Cigarettes

می‌شود لطفاً ساکت باشید، لطفاً؟

از مجموعهٔ «فصل‌های سخت»:

 فاصله.به انگلیسی Distance

احمق.به انگلیسی: Dummy‏ عنوان پس از بازنگری: «سومین چیزی که پدرم را کُشت». به انگلیسی The Third Thing that Killed My Father off

این همه آب و این قدر نزدیک به خانه.به انگلیسی So Much Water So Close to Home


از مجموعهٔ «وقتی از عشق حرف می‌زنیم از چی حرف می‌زنیم»:

وقتی از عشق حرف می‌زنیم از چی حرف می‌زنیم

چرا شما نمی‌رقصید؟.به انگلیسی Why Don't You Dance


از مجموعهٔ «کلیسای جامع»:

 ویتامین‌ها. به انگلیسی Vitamins

محتاط

از کجا تلفن می‌کنم

تَب.به انگلیسی Fever

پَرها. به انگلیسی: Feathers

کلیسای جامع

یک چیز کوچک و خوب


از مجموعهٔ «فیل»: 

جعبه‌ها

کسی که روی این تخت می‌خوابیده. به انگلیسی Whoever Was Using This Bed


ناگفته نماند بر مبنای داستان‌های کارور چند فیلم ساخته شده است:

۱۹۹۳ :میان‌برها به کارگردانی رابرت آلتمن

۲۰۰۰: وقتی از عشق حرف می‌زنیم در باره چه حرف می‌زنیم. کارگردان: اسکات چارلز استوارت به زبان انگلیسی فیلم کوتاه ۱۳ دقیقه.

۲۰۱۳:یک اتفاق کوچک و خوب” کارگردان: علی ولی پوری برگردان قصه به زبان فارسی و شخصیت های ایرانی

۲۰۱۴: ” تعدادی اثاثیه ی دست دوم منزل با قیمت مناسب به فروش می رسد” کارگردان: امیر بهادر مظاهری برداشتی آزاد از داستان ” چرا نمی‌رقصید؟”

«Everything Goes» به کارگردانی آندرو کوتاتکو




متین مجیدیان
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده
دبیر هشتمین جشنواره ملی طنز و رسانه در گفتگو با دیباچه؛

فضای آموزش طنز در کشور بسیار ضعیف است

۱۱:۲۵  -  ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
کاپیتان تیم فوتبال خاتون بم در گفت‌وگو با «دیباچه» مطرح کرد؛

قهرمانی تیم، در نبود ملیکا محمدی برایمان تلخ شد | رقبا همه از تیم‌های با اصالت فوتبال بودند

۱۱:۵۷  -  ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
گفتگو دیباچه با رئیس موزه بین المللی استکبار ستیزی طبس

یکی از چشم انداز‌های میان مدت موزه بین المللی استکبار ستیزی طبس، راه اندازی فرودگاه صحرای طبس است

۱۴:۳۲  -  ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
به بهانه پخش سریال "نون خ"، دیباچه بررسی کرد

آیا احیای طنز‌های تلویزیونی، تضمینی بر بازگشت مخاطب به سمت صداوسیماست؟

۱۷:۲۰  -  ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
مسئول کمیته رتبه‌بندی مرشدان فدراسیون ورزش‌های زورخانه‌ای و کشتی پهلوانی در گفتگو با دیباچه:

ورزش زورخانه ای باید به المپیک راه پیدا کند/ هزاران سال است ورزش باستانی از موسیقی و آوای حماسی بهره می‌برد

۱۷:۵۴  -  ۲۹ فروردين ۱۴۰۳
سرمربی تیم ملی هندبال جوانان دختر ایران در گفت‌وگو با«دیباچه» مطرح کرد؛

تیم ملی در گروه مرگ قرار دارد/ بازی با تیم‌های اروپایی محک خوبی است

۱۸:۱۷  -  ۲۹ فروردين ۱۴۰۳